زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با مادر
زودتر کـاش بـمیرم زِ غـم اما چه کنم مانـدهام با تنِ تو با چه کـنم با چه کنم خـواسـتـم تا که نَـگِـریَـم به کـنـارِ بابا خواستم تا که نَگِریَم به تو اما چه کنم گریه سخت است به مَردِ تو ولی میگِرید زیر لب زمزمهاش این شده زهرا چه کنم از سرِ شب که زدی شانه به مویم به لبت خون به جایِ نَفَست آمده حالا چه کنم بسکه خون میچکد از پیرهنِ تازۀ تو بارها گـفـتهام ای وای که بابا چه کنم دیدم آن روز چه آمد به سَرَت در آتش مانده بودم که در آن همهمه تنها چه کنم در و دیوار به هم خورد و تو را خُرد نمود میشنـیدم نَفَـست را که خـدایا چه کنم من به دنبـالِ تو و فکرِ همه کُـشتنِ تو کَس نمیگفت که در زیرِ قدمها چه کنم پلکِ سرخِ تو قرار است مگر وا نشود تو بگـو با دلِ دلـتـنگِ تـمـاشا چه کنم |